تا همین چند وقت پیش از مردن نمی ترسیدم، نمی فهمیدم چرا بعضی از آدمها ازمردن می ترسن تا اینکه خداوند رحمتش رو روونه دلم کرد ، تو همون دوران بارداری عزیزی رو از دست دادم که تا قبل از بیماریش فکر میکردم خیلی عادی دوستش دارم و بود و نبودش تو زندگی من اونقدرام مهم نیست اما با بیماریش دوست داشتنم و مهم بودنش رنگ دیگه ای به خودش گرفت، بزرگ شد، قد کشید و دعا کردن برای سلامتی اش شد کار هر روز و شب من ، اما عزیز من تاب اینهمه درد رو نیاورد و رفت.
روزای بارداری به سرعت برق و باد گذشتن و با به دنیا اومدن پسرم عشقی عجیب و شگفت انگیز رو تجربه کردم که تا اون روز فقط تو کتابا خونده بودم، تو همون روزا بود که با مرگ ناگهانی یه عزیز دیگه، برای اولین بارفهمیدم از دست دادن فرزند سخت ترین و عظیم ترین رنج، برای مادرِ...با هر لبخند شیرین پسرم دلم برای مادرانی که فرزندی از دست دادن میگیره و بغض خفه ام می کنه.
این روزها دلم زیاد میگیره برای سرگردانی مادرانی که روزها و شبها رو به امید تنها یک خبر از فرزندشون به هم می دوزن ، برای مادران حیران و بی پناهی که سوگوارفرزندشون هستن. برای خانواده هایی که عزیزانشون رو خندان بدرقه سفر کردن غافل از اینکه این سفر بازگشتی نداره و مسافر عزیزشون راهی دیار باقیه....
چند ساعت پیش خبر سانحه هوایی فرودگاه مشهد و کشته شدن 16 نفر و زخمی شدن 30 نفر، یه بار دیگه تو همین چند هفته اخیر دلم رو لرزوند .
به همین سادگی؟ همین؟ یعنی همه ما جونمون رو گرفتیم دستمون و تو خیابونهای شهر بی خیال قدم می زنیم، به هم لبخند می زنیم، مهمونی میریم و بعد یه روز خوشحال و خندون سوار هواپیما میشیم تا بریم سفر، بریم دنیا رو بگردیم، بریم زیارت، وقتی خلبان میگه تا دقایقی دیگر در فرودگاه فلان فرود می یایم نفسی به آسودگی می کشیم که خدایا شکرت اما ...
حقیقت اینه که من مدتی است از مرگ می ترسم ....ترسی غریب که نفسم رو گرفته!
روزای بارداری به سرعت برق و باد گذشتن و با به دنیا اومدن پسرم عشقی عجیب و شگفت انگیز رو تجربه کردم که تا اون روز فقط تو کتابا خونده بودم، تو همون روزا بود که با مرگ ناگهانی یه عزیز دیگه، برای اولین بارفهمیدم از دست دادن فرزند سخت ترین و عظیم ترین رنج، برای مادرِ...با هر لبخند شیرین پسرم دلم برای مادرانی که فرزندی از دست دادن میگیره و بغض خفه ام می کنه.
این روزها دلم زیاد میگیره برای سرگردانی مادرانی که روزها و شبها رو به امید تنها یک خبر از فرزندشون به هم می دوزن ، برای مادران حیران و بی پناهی که سوگوارفرزندشون هستن. برای خانواده هایی که عزیزانشون رو خندان بدرقه سفر کردن غافل از اینکه این سفر بازگشتی نداره و مسافر عزیزشون راهی دیار باقیه....
چند ساعت پیش خبر سانحه هوایی فرودگاه مشهد و کشته شدن 16 نفر و زخمی شدن 30 نفر، یه بار دیگه تو همین چند هفته اخیر دلم رو لرزوند .
به همین سادگی؟ همین؟ یعنی همه ما جونمون رو گرفتیم دستمون و تو خیابونهای شهر بی خیال قدم می زنیم، به هم لبخند می زنیم، مهمونی میریم و بعد یه روز خوشحال و خندون سوار هواپیما میشیم تا بریم سفر، بریم دنیا رو بگردیم، بریم زیارت، وقتی خلبان میگه تا دقایقی دیگر در فرودگاه فلان فرود می یایم نفسی به آسودگی می کشیم که خدایا شکرت اما ...
حقیقت اینه که من مدتی است از مرگ می ترسم ....ترسی غریب که نفسم رو گرفته!